مهديارمهديار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

مهديار تمام زندگي مامان و بابا

روزئولا

مهديار عزيزم سلام الهي هيچ وقت مريضي و ناراحتي تو وجودت نبينم ازروز سه شنبه هفته گذشته كه مصادف بود با عيد غدیر از بعداز ظهر احساس كردم يه كمي تب داري مادر جوني اينا هم خونمون دعوت بودند باورت نمي شه اينقدر نگرانت شده بودم كه اصلا نفهميدم اون شب مهموني چطوري گذشت فردا صبح من نرفتم سر كار بابايي ساعت 11 اومد برديمت دكتر كه معلوم شد گوشهات و گلوت ورم كرده و تبت هم تا سه روز ادامه پيدا مي كنه واي خداي من شب چه حالي شدي تب بالاي 40 درجه مهديار عزيزم الهي كه ديگه تو اين حال نبينمت نمي دوني چه شب بدي بود تا صبح پاشويه ات كرديم نه قطره استامينوفن نه شياف نه شربت پروفن هيچي تبت رو پايين نمياورد فرداش هم من نرفتم دانشگاه موندم پيشت ت...
28 آبان 1390

بدون عنوان

سلام مهدیارم الهی که فدات بشم عزیزدلم اول یه عذر خواهی بابت اینکه خیلی وقته نتونستم به وبلاگت سر بزنم آخه این چند وقته سرمون خیلی شلوغ بود. یه هفته ای میشه که رفتیم خونه جدیدمون ولی ریزه کاری های بعد از اسباب کشی هنوز تموم نشده از خستگی هم که نپرس تازه درسهای دانشگاه و کلی تحقیق و ترجمه و پروژه هم به همه اینها اضافه کن واز همه مهمتر هم کارهای اداره که تمام وقتمون رو می گیره. البته و صد البته  از همه مهمتر خود خودتی از دیروز پدر جون اینا رفتند مشهد و شما پیش مادر جونی اینا هستی خداروشکر اونجا هم حسابی بهت خوش می گذره تنها اشکال کار دوری مسیره که ما هم برای راحتی شما حاضریم هر جور سختی رو با جون و دل پذیرا باشیم. مهدیار ع...
22 آبان 1390
1