روزئولا
مهديار عزيزم سلام الهي هيچ وقت مريضي و ناراحتي تو وجودت نبينم ازروز سه شنبه هفته گذشته كه مصادف بود با عيد غدیر از بعداز ظهر احساس كردم يه كمي تب داري مادر جوني اينا هم خونمون دعوت بودند باورت نمي شه اينقدر نگرانت شده بودم كه اصلا نفهميدم اون شب مهموني چطوري گذشت فردا صبح من نرفتم سر كار بابايي ساعت 11 اومد برديمت دكتر كه معلوم شد گوشهات و گلوت ورم كرده و تبت هم تا سه روز ادامه پيدا مي كنه واي خداي من شب چه حالي شدي تب بالاي 40 درجه مهديار عزيزم الهي كه ديگه تو اين حال نبينمت نمي دوني چه شب بدي بود تا صبح پاشويه ات كرديم نه قطره استامينوفن نه شياف نه شربت پروفن هيچي تبت رو پايين نمياورد فرداش هم من نرفتم دانشگاه موندم پيشت ت...
نویسنده :
مامان مهديار
15:37